اسیری لاهیجی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۹: جان ما را در ازل دادند با عشق امتزاج
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان ما را در ازل دادند با عشق امتزاج دایما سودای عشق اوست زانم در مزاج گشته ام سودایی عشق رخ و زلف حبیب جز می لعلش ندانم درد سودا را علاج عقل را بگذار و در بازار عشق آنگه درآ کین متاع عقل را آنجا نمی بینم رواج هرکه ره یابد بملک فقر و گنج نیستی رفت بیرون از سرش سودای مال و تخت و تاج از دماغ زاهدان فکر ریا هرگز نرفت کی توان از چوب خشک کج برون برد اعوجاج ذوق سرمعرفت زاهد ندارد زین سبب از جهالت باشدش با عارفان دایم لجاج تا مسلم شد اسیری بر تو تخت ملک عشق میدهندت بی حرج شاهان همه باج و خراج اسیری لاهیجی