ابن یمین
غزل ها
شمارهٔ ۲۵۳: بکمند تابدارت که مهست در خم او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بکمند تابدارت که مهست در خم او به بنفشه عذارت که گلست همدم او بدو چشم اهوانش که دو مست شیر گیرند که توان گرفت و نتوان کم جان خود کم او من و درد عشق جانان ز کسی دوا نجویم بهزار شادمانی ندهم دمی غم او عرق سمن نسیمش که فراز لاله بینی ز گل چمن نگوئی و ز زلف شبنم او بدو جزع آبدارم گهر آورند بیرون لب چون نگین لعلش دهن چو خاتم او دل ریش بنده ایرا بنوازشی دوا کن که بلب رسید جانم بامید مرهم او پسر یمین چگوید که ره جنون نپوید چو فتاد در سلاسل ز دو زلف پر خم او ابن یمین