ابن یمین
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۶: تا شدم آگاه از آن زنجیر زلف قیرگون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا شدم آگاه از آن زنجیر زلف قیرگون از هوای او دلم افتاد در راه جنون گر توئی ماه دو هفته پس نمیگوئی چرا همچو ماه نو بود حسن تو هر ساعت فزون گنج حسنت را که مار مشک پیکر بر سرست چون بدست آرم که در مارت نمیگیرد فسون شاید ار گویم که جانست آن پری پیکر که هست زلف او چون جیم و قامت چون الف ابرو چو نون از هوای شکر میگون او طوطی عقل شد زبون آری خرد باشد بدست می زبون خاک هستی مرا دادند بر باد فنا آب چشمم از برون و آتش دل از درون بر دل ابن یمین ترک کمان ابرو زد است تیر غمزه زخم آن پیدا و پنهان جوی خون ابن یمین