ابن یمین
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۴: تا بود در شکن طره جانان دل من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا بود در شکن طره جانان دل من همچو گوئی بود اندر خم چوکان دل من ای کمان خم ابروی تو پیوسته بزه شد ز تیر غم تو ترکش و قربان دل من دل خیال سر زلفین تو دیدست بخواب تا چها بیند ازین خواب پریشان دل من با تو پیمان دلم هست چنان پا برجا که رود سر نرود از سر پیمان دل من تا عزیزی چو تو در مصر دلم خواهد بود نکند میل سوی یوسف کنعان دل من خار خار گل رویت نه چنانست مرا که بعهد تو کند میل گلستان دل من سبزه خط ترا یافت بگرد لب تو چون خضر برطرف چشمه حیوان دل من یوسف مصر دلی وین عجب ایجان عزیز که بچاه زنخت هست بزندان دل من بمشام دل آزرده رسد بوی بهی گر بدست آورد آن سیب زنخدان دل من دوستانم همه گویند دل از دست مده نیک پندست ولی نیست بفرمان دل من زلف مشکین ترا ابن یمین دید چه گفت گفت کز بند کمندش نبرد جان دل من ابن یمین