ابن یمین
غزل ها
شمارهٔ ۹۴: آن ترک یغمائی نگر دلها بیغما میبرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن ترک یغمائی نگر دلها بیغما میبرد آن زلف بی آرام بین کآرام جانها میبرد هر صبحدم باد صبا از زلف مشک افشان او آرد نسیمی سوی ما هوش از دل ما میبرد بادی که وقت صبحدم از خاک کویش میوزد حقا که در جانپروری آب مسیحا میبرد از خواب مستی صبحدم چون سر بر آرد ماه من خورشید تابان از رخش نور مصفا میبرد معشوق سیم اندام من در دل ندارد جز جفا لیکن دل عشاق را اندیشه صد جا میبرد چشم وی از هر گوشه ئی صد دل بردرد لحظه ئی چشم بد از وی دور باد الحق که زیبا میبرد تا کی ببازار غمش نقد روان گردد زیان زینسان که با زلفش دلم دستی بسودا میبرد گفتی مرو اندر پی اش کو هست بس نامهربان ای بیخبر آخر ببین من میروم یا میبرد گفتم بدو کابن یمین جان تحفه میارد بتو خندید و گفت از بیخودی قطره بدریا میبرد ابن یمین