سلطان ولد
مثنوی ولدی
بخش چهل و چهارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در بیان آنکه مرد خدا چون پیش از مرگ بمیرد که موتوا قبل ان تموتوا و او را هستی نماند قائم بحق باشد هرچه او گوید گفتۀ حق باشد که اذا احببت عبداً کنت له سمعاً و بصراً و لساناً بی یسمع و بی یبصر و بی ینطق و بی یمشی الی آخره و در تفسیر این آیت که ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی مصطفی در خبر چنین فرمود که خدا گفت بندهای را چون من شوم چشم و گوش او و زبان دیدۀ او ز من بود بینا گوش او جمله نطق ها با من هم زبانش ز من سخن گوید دست او هم ز من بود گیرا کل اجزاش پر بود از من مظهر ذات من بود بجهان هر که او را ز جان شود خواهان هر که خود را بر او زند از جهل او بهانه است جملگی مائیم هرکه خواهد مرا ورا جوید نی که قرآن ید از لب احمد هرکه گوید محمد او را گفت سگ بود کو ز جهل از قرآن کفر باشد یقین چنین گفتار مگر از نو شود مسلمان او مرد حق را نه جنبش است و نه قال گفت یزدان با حمد مختار مثل آلتی تو در دستم فعل و قول تو جمله آن من است منک وجهی یری مدی حقاً لیس فی ذلک سوائی شیئی من رءآک فقد رأی وجهی انا فرد و من رای اثنین ثانی اثنین رؤیة الکافر باز گردم بشه صلاح الدّین از زبان خدای حی ودود دوست دارم بوی شوم مقرون من شوم دست او یقین میدان سینۀ او ز من شود سینا شنود در جهان روح و بدن پای او هر طرف ز من پوید نشوم زو بعید در دو سرا آن چنانکه پر است از جان تن زو کنم جلوه آشکار و نهان خواستار من است در دو جهان دان که بر من زده است آن نااهل پیش بینا چو روز پیدائیم گفتۀ ماست هرچه او گوید لیک بیشک بد از رب احمد کافرش دان در آشکار و نهفت سخن مصطفی است گوید آن گردد آن دم ز زمرۀ کفار آورد بیدرنگ ایمان او جنبش و قال او بود از حال ما رمیت بدان منم بر کار بلکه تو نیستی و من هستم گفت تو تیر از کمان من است انا کالماء انت کالسقاء مت انت و صرت منی حی لایری عینه سوی وجهی هو فی وصله غریق البین لایری غیر واحد طاهر سرور اولیا و قطب زمین سلطان ولد