مسعود سعد سلمان
قصاید
شمارهٔ ۲۹۴ - در جواب قصیده یکی از شعرا: ای به تو زنده نام حاتم طی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای به تو زنده نام حاتم طی صاحب صد هزار صاحب ری تاج اهل عرب قصی آمد تا تو نسبت همی کنی به قصی خاک را بر فلک مفاخر توست تا تو بروی همی گذاری پی از سخای تو منکسر شده بخل وز رشاد تو منهزم شده غی رای تو علم و فضل را چونانک گوشت را خون و استخوان را پی چون گل از نم همی بخندد ملک تا بگرید همی به دست تو می عقل بیدار شد ز حشمت تو گفت ناگه به بانگ هیبت هی گشت ز راز نهیب جود تو زرد رفت گل را ز شرم خوی تو خوی یاد جود تو جسته در همه شهر صیت فضل تو رفته در هر حی نشر کردی به محمدت ذکری که سپهرش نکرد یارد طی آتش هیبت تو تا بفروخت دل دشمنت سوخته ست به کی تا بهار سعادتت بشکفت شد دم حاسد تو چون دم دی گفته تو جواب آن گفتست کآب بهتر هزار بار ز می معجز نظم دیده ام تا تو قافیه کرده ای شگفت انا ای خوشتر از آب می نبرد کسی کز همه فضل بهره دارد وی من رهی را که خاطر تو سپرد چون توانم سپرد عز علی گر چو ماهی نظر بود در یم که تواند رسید هرگز کی تا بود آفتاب در دم ظل در دم آفتاب یازد فی تا به مردیست نام رستم زال تا به رادیست ذکر حاتم طی کاروانی و لشکری را رسم به همه وقت باج باشد و می باد کاریگر تو دولت رام باد یاریگر تو ایزد حی بر خرد عرض کردم این گفته گفت هذالکلام لیس به شئی مسعود سعد سلمان