مسعود سعد سلمان
قصاید
شمارهٔ ۲۰۳ - ستایشگری: نیست گشت از هوای خود عالم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نیست گشت از هوای خود عالم جز به مدح تو بر نیارد دلم حشمتت در جهان فکند آواز همتت بر فلک نهاد قدم محمدت را ستوده رای تو جفت مکرمت را گزیده خلق تو صنم دهر پیش تو دست کرده بکش پشت پیش تو چرخ کرده به خم بی بنانت سخا بود مهمل بی بیانت سخن بود مبهم نه به جود تو در عطا حاتم نه به بأس تو در وغا رستم از نهیبت همی کند پنهان ناخنان را به پنجه در ضیغم به تو خورشید مهتری تابان از تو بنیاد سروری محکم برد اندیشه کفایت تو راه جور از وجود سوی عدم آسمانی به تو کشیده امید آفتابی ز تو رمیده ظلم لفظت از در بود شگفت مدار چون بود طبع بی کران تویم قلم از مدح تو همی نازد ورچه نازد خرد همی به قلم ای ز جودت امل شد فریی وی ز عدلت نزار گشته ستم ساخت اندر پناه طبع تو جای مردی و رادی وفا و کرم مفخرت را و نامداری را به جز از همت تو نیست حکم آمد این نوبهار حور لباس راست گفتی که حور شد عالم لاله جویبار پنداری نیست جز روی آن خجسته صنم خنده باغ بین و گریه ابر که چه زیبا و نیکویند به هم ای عجم را به جاه تو نازش باد فرخنده بر تو جشن عجم صدر دولت به تو مزین باد جاهت افزون و عمر دشمن کم همه احوال جاه تو به نظام همه ایام عیش تو خرم مسعود سعد سلمان