مسعود سعد سلمان
قصاید
شمارهٔ ۱۹۵ - شکوه از گرفتاری، ناله از بدهکاری: روز تا شب ز غم دل افگارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روز تا شب ز غم دل افگارم همه شب تا به روز بیدارم به دل شخص جان همی کاهم به دل اشک خون همی بارم روز و شب یک زمان قرارم نیست راست گویی بر آتش و خارم از دو دیده دو جوی بگشادم بر دو رخ زعفران همی کارم همه همسایگان همی شنوند گریه سخت و ناله زارم بسته این سپهر رزاقم خسته این جهان غدارم کاین سیه می کند به غم روزم وین تبه می کند به بدکارم نه بدان غمگنم که محبوسم نه بدان رنجه ام که بیمارم سخت بیمار بوده ام غمگین حبس بودست نیز بسیارم نیست از حمله اجل باکم نیست از بند پادشه عارم از تقاضای قرض خواهانست همه اندوه و رنج و تیمارم هر زمانی سبک شود دل من کز غم وام ها گرانبارم عاجزم سخت و حقتعالی را به تو مهتر شفیع می آرم نه در کدیه همی کوبم نه دم عشوه ای همی دارم روزی نیم خورده می طلبم که بدو وام کرده بگذارم گر تو سعیی کنی برون آیم از غمی کاندرو گرفتارم ور نیابی به کار من توفیق به خدای ار من از تو آزارم که من از چرخ سرنگون همه سال بسته اختر نگونسارم در چنین رنج ها به حق خدای که به جان مرگ را خریدارم وین سخن گر نه راست می گویم کافرم وز خدای بیزارم مسعود سعد سلمان