مسعود سعد سلمان
قصاید
شمارهٔ ۱۹۱ - ابراز خلوص نسبت به یکی از اکابر: ای آن که چون ز جاه تو بر تو ثنا کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای آن که چون ز جاه تو بر تو ثنا کنم گیتی ز نور خاطر خود پر ضیا کنم هر گه که گفت خواهم مدح تو نظم خویش چون باد از نفاذ و چو آب از صفا کنم بحرم که هر چه یابد طبعم گهر کند چون کوه که هر چه شنیدم صدا کنم یک بار من به سال درون چون گیا و خار از باغ خود تو را گل و لاله عطا کنم نزدیک تو ز خار و گیا کمترم از آنک در سال خدمت تو چو خار و گیا کنم نی نی نه راست گفت کی دل دهد مرا کز خدمتت زمانی خود را جدا کنم هر خدمتی که در وی تقصیر کرده ام ماننده نماز فریضه قضا کنم بحرم شگفت نیست که گاهی تهی بوم تیغم عجب مدار که گاهی خطا کنم بیزارم از خدا و فرستاده خدا گر جز هوای تو به دل اندر هوا کنم بیگانه ام ز مردمی گر من به هیچ وقت جز با رضای تو دل خود آشنا کنم از مدح و خدمتت نشوم هیچ منزوی ور چه همی ز مدح ملوک انزوا کنم خورشید روی گردم هر گه که پیش تو چون چرخ پشت خویش به خدمت دو تا کنم از خواندن مدیح توام چشم روشنست گویی که در دوات همی توتیا کنم چون روز و شب مدیح تو گویم به سر و جهر خورشید و ماه را به فلک بر گوا کنم گر دیگران به خدمتت از سیم زر کنند از خاک من به دولت تو کیمیا کنم آید به من سعادت کآیم به نزد تو بر من ثنا کنند چو بر تو ثنا کنم وقت دعاست آخر شعر و تو را خدای داد آنچه بایدت به چه معنی دعا کنم مسعود سعد سلمان