مسعود سعد سلمان
قصاید
شمارهٔ ۳۷ - در آغاز گرفتاری ساخته است: تا مرا بود بر ولایت دست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا مرا بود بر ولایت دست بودم ایزد پرست و شاه پرست امر شه را و حکم الله را نبدادم به هیچ وقت از دست دل به غزو و به شغل داشتمی دشمنان را از آن همی دل خست چون به کفار می نهادم روی بس کس از تیغ من همی به نرست به یکی حمله من افتادی خیل دشمن ز ششهزار نشست مگر از زخم تیغ من آهن حلقه گشت و ز زخم تیغ بجست آمد اکنون دو پای من بگرفت خویشتن در حمایتم پیوست من کنون از برای راحت او به گه خفتن و بخاست و نشست دست در دست برده چون مصروع پای در پای می کشم چون مست بس که گویند از حمایت اگر بکشی دست و رسم آن آئین هست جز به فرمان شهریار جهان باز کی دارم از حمایت دست تا نگوید کسی که از سر جهل بنده مسعود امان خود بشکست مسعود سعد سلمان