مسعود سعد سلمان
مثنوی ها
شمارهٔ ۱۵ - صفت عثمان خواننده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز عثمان عندلیب آواز کرده از قول جادویی آغاز دست زد چون به خفچه ایقاع بگذراند ز اوج چرخ سماع بانگ ناگه چو بر سرود زند آتش اندر دماغ عود زند خواجه ناگه چو در سماع آید عشرت و خرمی بیفزاید ساتگینی بزرگتر خواهد زو سرود و سماع درخواهد خواهد از وی زمان زمان بازی گاهگاهش کند هم آوازی گر نبودی گریز پای و دنس بزم ها را چو او نبودی کس مطربان را به هم بر آغالد از میانه سبک برون کالد تا کند گنده ای درشت به کف راست با هره ای چو چنبر دف تا بخسبد به کنجی اندر مست با یکی قحبه کلنده کست هرگز آن شوخ دیده بی شرم زلت خادمان نگردد نرم آن کسانی که دشمن اویند بیهده چیزکی نمی گویند آنچه گویند من چرا گویم عیب آن بی هنر چرا جویم او نبوده ست کودک نیکو خوش نبوده ست لحن و نغمت او به سرای کجک نرفته است او مست هرگز به شب نخفته است او گرد بازار و کوی گم گشتست به سر مرغزار بگذشته ست من سخن گر همی نگردانم وز طریقی دگر همی رانم حلقه گوش او همی گوید که زبان زین سخن چه می جوید یک اشارت کفایتست او را بنده را درخورست زخم عصا مسعود سعد سلمان