مسعود سعد سلمان
مثنوی ها
شمارهٔ ۱۰ - مدح شاهینی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز شاهینی نکو دیدار بزم را کرد همچو باغ بهار شاهش افزوده از شرف جاهی شادمانه نشسته چون ماهی ره به سوی نشاط بر بردار سنگی از هر که هست برخوردار نه طلا بن بود نه حازه بود هر زمان زو بساط تازه بود در طرب همچو گل همی خندد هر چه او گفت شاه بپسندد از لطافت قرین جانست او پاک چون آب آسمانست او گر چه او را به سالها زین پیش هوسی کرده بود در سر خویش هر دو حالی شراب خوردندی مست گشته نشاط کردندی پیش از این هیچ کار دیگر بود که شبی مست پیش او بغنود دست بر ناف او نهاد بر مهر بر برش بوسه داد و داد به مهر ور کنون طیبتی کند گه گه نیست او را سخن معاذالله از حکایات آن امیر گزین نتوان هیچ چیز گفت جز این حال مردانگیش معلوم است کآهن او را به دست چون موم است او نه زین پر دلان اکنونست که به مردی ز رستم افزونست چون نهد دست زور میل به میل نهد انگشت بر میانه کیل خیزد از جای خویش و هوی کشد گرنه او را بدید عوی کشد حمله آرد چو شیر بگرازد میل خونین ز کف بیندازد او ز برگ کلم گذاره کند شلغم پخته را دو پاره کند آخر او برکشد به مردی سر نکند کس زیان به مردی بر مسعود سعد سلمان