مسعود سعد سلمان
مثنوی ها
شمارهٔ ۵ - مدح خواجه ابونصر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خواجه بونصر پارسی که جهان هیچ همتا نداردش ز مهان آن دبیری که تا قلم برداشت همه بر صحن درج سحر نگاشت و آن سواری که تا سوار شدست زو دل کفر بی قرار شدست شاه را بوده نایب کاری کرده شغل سپاهسالاری سرکشان را نموده در پیکار که چگونه کنند مردان کار هر سخن کو بگوید از هر در چون گهر بایدش نشاند به زر مجلس شاه را چنان باشد که بدن را لطیف جان باشد چون ز می دلش مست و خرم شد جد و هزلش تمام در هم شد طیبتی طرفه در میان افکند ثلث شهنامه در زبان افکند ساتگینی گرفت و پس برخاست دولت شه ز پاک یزدان خواست مرکز حشمت و سیادت باد دولتش هر زمان زیادت باد سر همت بلند باد بدو شادمان شاه شیرزاد بدو مسعود سعد سلمان