حکیم ناصر خسرو
قصاید
قصیده شماره ۷۱: ای خواجه جهان حیل بسی داند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای خواجه جهان حیل بسی داند وز غدر همی به جادوی ماند گر تو به مثل به ابر بر باشی زانجات به حیله ها فرو خواند تا هر چه بداد مر تو را، خوش خوش از تو به دروغ و مکر بستاند خوبی و جوانی و توانائی زین شهره درخت تو بیوشاند تا از همه زیب و قوت و خوبی یک روز چو من تهیت بنشاند وان را که همی ازو بخندیدی فردا ز تو بی گمان بخنداند بنشین و مرو اگر تو را گیتی خواهد که به چوب این خران راند هرگز به دروغ این فرومایه جز جاهل و غمر گربه کی شاند؟ داناست کسی که رو از این جادو در پردهٔ دین حق بپوشاند وز عمر به دست طاعت یزدان خوش خوش ببرد هر آنچه بتواند وز دام جهان جهان جهان باشد چون عادت شوم او همی داند کین سفله جهان به گرد آن گردد کو روی ز روی او بگرداند از حجت اگر تو پند بپذیری از قهر تو این جهان فرو ماند جز مؤذن حق به وقت قد قامت از جای جنوة بر نجنداند حکیم ناصر خسرو