منوچهری دامغانی
قصاید و قطعات
شماره ۷: آب انگور دو سالینهم فرموده طبیب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در خمار می دوشینم ای نیک حبیب آب انگور دو سالینه م فرموده طبیب آب انگور فرازآور یا خون مویز که مویز ای عجبی هست به انگور قریب شود انگور زبیب آنگه کش خشک کنی چون بیاغاری انگور شود، خشک زبیب این زبیب ای عجبی مردهٔ انگور بود چون ورا تر کنی زنده شود اینت غریب می بباید که کند مستی و بیدار کند چه مویزی و چه انگوری، ای نیک حبیب ما بسازیم یکی مجلس، امروزین روز چون برون آید از مسجد آدینه خطیب بنشینیم همه عاشق و معشوق به هم نه ملامتگر ما را و نه نظاره رقیب می دیرینه گساریم به فرعونی جام از کف سیم بناگوشی با کف خضیب جرعه برخاک همی ریزیم از جام شراب جرعه بر خاک همی ریزد آزاده ادیب ناجوانمردی بسیار بود، چون نبود خاک را از قدح مرد جوانمرد نصیب منوچهری دامغانی