اسدی توسی
گرشاسپ نامه
آمدن گرشاسب به جزیره هدکیر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به دیگر جزیری رسیدند زود کجا نام آن جای هدکیر بود درو شهری آباد و شاهی بزرگ سپاهی فراوان دلیر و سترگ چو گشت آگه آن شه ز مهراج شاه پذیره شدش در زمان با سپاه بیاراست ایوان و بزم شهی بسی گنج کرد از فشاندن تهی ببودند یک هفته دل شاد خوار به بازی و چوگان و بزم و شکار سپدار با سروران سپاه همی گشت روزی به نخچیرگاه یکی بیشه دیدند پاک آبنوس درو چشمه ای همچو چشم خروس فراوان درو خیل ماهی به جوش همه سرخ چون لشکر لعل پوش ز هر سو سپه برگشادند دست به ماهی گرفتن به دام و به شست هر آن ماهیی کاو فتادی ز آب بدو باد جستی شدی سنگ ناب گرفتند از آن آزمون را بسی نبد بهره جز سنگ با هر کسی همان جای بُد مرغزاری فراخ میانش درختی گشن برگ و شاخ بلندیش بگذشته از چرخ تیر فزون سایش از نیم پرتاب تیر چوگاه خزان خاستی باد سخت فروریختی پاک برگ درخت همه برگ او یک یک اندر هوا از آن پس به مرغی شدی خوش نوا چو سرما پدید آمدی اندکی از آن مرغ زنده نماندی یکی همیدون به کُه بر یکی خانه دید فرازش یکی قصر شاهانه دید بپرسید کآنجا که دارد نشست چنین گفت ملّاح دانش پرست که هست این پرستشگهی دلپذیر بتی در وی از سنگ همرنگ قیر سر از پیش چون غمگنی داشته دو تا پشت و انگشتی افراشته چو خور بر کشد تیغ هر بامداد زند بانگی آن بت ، کشد سردباد چو دلداده یاری ز دلبر به رشک زمانی همی بارد از دیده اشک پرستندگان طاس دارند پیش برد هر کس از اشک او بهر خویش شود ز اشک او درد بیمار کم ز رخ زنگ بزداید ، از دیده تَم و گر پنج گامی برندش ز جای نه نالد ، نه گرید ، نه استد به پای شد و دید نیز از شگفت آنچه بود همه دید و ، ز آن جا برفتند زود اسدی توسی