عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۷۴: دردا که فاش در غم جانانه سوختیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دردا که فاش در غم جانانه سوختیم در داغ و درد محرم و بیگانه سوختیم گو شمع برفروز به بزم طرب که ما بیرون در ز غیرت پروانه سوختیم با خون صد شهید مقابل نهاده اند عمری که ما به آتش افسانه سوختیم کس راه گم نکرد که خضر رهی نیافت ما در میان کعبه و بتخانه سوختیم زان تشنه مانده ایم که از گرمی نفس در دست صبر جرعه و پیمانه سوختیم یاران همیشه در طرب و ما تمام عمر کنج غمی گرفته و غریبانه سوختیم یک بار دل ز ما، صنم آشنا نبرد دایم به داغ مردم بیگانه سوختیم نگشاید ار ز بستن زنار عقده ات دانی که از چه سبحهٔ صد دانه سوختیم عرفی به غیر شعلهٔ داغ جگر نبود شمعی که ما به گوشهٔ کاشانه سوختیم عرفی شیرازی