عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۳۸: ز معموری به تنگم، جز دل ویران نمی خواهم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز معموری به تنگم، جز دل ویران نمی خواهم چو سلطان محبت ملک آبادان نمی خواهم کسی تا کی پریشان_جنبش و سر در هوا باشد دگر یار جنونم، عقل سرگردان نمی خواهم نه داغ تازه می خارد نه زخم کهنه می کاود بده یا رب دلی، کاین صورت بی جان نمی خواهم به تسکین دل غم دوستم، ناصح چه می گویی اگر شیون ندانی این زدن دستان نمی خواهم ز عالی دودمان عشقم، از راحت بود ننگم برهمن زادم و کیش مسلمانان نمی خواهم دم گرم و خراش سینه را من دوست تر دارم بپوشان رخ که من جان کندن آسان نمی خواهم گر آب خضر نوشم بایدم از عشق فرمانی اگر خونم دهی می نوشم و فرمان نمی خواهم میفشان نشتر الماس بر داغ دلم، عرفی تهی دستم به سر جمعیت و سامان نمی خواهم عرفی شیرازی