عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۹۸: تا کی از گریه توان منع دو چشم تر خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا کی از گریه توان منع دو چشم تر خویش بعد از این ما و خجالت به نصیحت گر خویش شود از گرمی داغ جگرم، خاکستر گر شب هجر ز الماس کنم بستر خویش بر زلیخا، به ره عشق، همین طعنه بس است که فسرده است لب طفل ملامت گر خویش عشق در پیرهن یوسف کنعانم سوخت زان به یعقوب دهم سرمه ز خاکستر خویش بس که پروانه بود شعله طلب نزدیک است که شود آتش و خود شعله زند در پر خویش بعد مردن ببر ای باد به جایی خاکم که فشانند مصیبت زدگان بر سر خویش عرفی از ناصح اگر منفعلم باری شکر که خجل نیستم از روی غم دلبر خویش عرفی شیرازی