عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۳۳: روی گرمی کو که داغم باز بوی خون دهد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روی گرمی کو که داغم باز بوی خون دهد مرهمی نگذارد و خونابه ای بیرون دهد سودهٔ الماس غم را داده آمیزش به زهر هست لذت بیدلی کو را ازین معجون دهد گر زمام از پنجهٔ ناز آورد لیلی برون ناقه را سر در حریم سینهٔ مجنون دهد چون لب فرهاد بوسد جلوه گاه دوست را نیم بوسی بس که بر جولانگه گلگون دهد من نخواهم مرد و او بیهوده زحمت می کشد لذتی کاین زخم دارد، صید او جان چون دهد وه چه بزم دلگشایست ، آن که اهل درد را نالهٔ ماتم نشان از نغمهٔ قانون دهد چون کنم ترک جگر خوردن ، که عشق این لقمه را چاشنی از زهر بخشد، پرورش در خون دهد این تفاوت ها ز مشرب دان، نه از تاثیر عشق ور نه یک می نشأ نتواند که دیگرگون دهد کی شود عرفی دلم از گریه خالی، کی شود هر مژه صد چشمه و هر چشمه صد جیحون دهد عرفی شیرازی