عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۷۹: دل ما را به فسون جادوی بابل نبرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل ما را به فسون جادوی بابل نبرد هر که از بهر وفا جان ندهد دل نبرد کی کسی رنگ وفا می طلبد، ور نه به حشر دست ما آب رخ دامن قاتل نبرد بیخودی راه نماید به تو مجنون تو را هرگز از بانگ جرس راه به محمل نبرد بحر غم جمله کنار است که از خود گذری زورق اهل فنا منت ساحل نبرد هر که اندیشه ی او چشمه ی کوثر نشود پی به شیرینی آن شکل شمایل نبرد دم شمشیر بود رهگذر عشق، ولی هر که این ره نرود پی به در دل نبرد عازم هیچ غم آباد نگردد غم دوست که مرا دست در آغوش حمایل نبرد همه عدل است چرا برمن عاقل دگری عقل کل راه به این نکته ی مشکل نبرد سینه خالی مکن از درد که مرد ره عشق که سبکسار شود بار به منزل نبرد عرفی آن شمع در آورد به محفل، کو را خجلت جلوه ی خورشید به محفل نبرد عرفی شیرازی