شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۲۹۶: زهی! جمال تو رشک بتان یغمایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زهی! جمال تو رشک بتان یغمایی وصال تو هوس عاشقان شیدایی عروس حسن تو را هیچ در نمی یابد به گاه جلوه گری دیدهٔ تماشایی بدین صفت که تویی بر جمال خود عاشق به غیر خود، نه همانا، که روی بنمایی حجاب روی تو هم روی توست در همه حال نهانی از همه عالم، ز بسکه پیدایی بهر چه می نگرم صورت تو می بینم ازین میان همه در چشم من تو می آیی همه جهان به تو می بینم و عجب نبود ازان سبب که تویی در دو دیده بینایی ز رشک تا نشناسد تو را کسی، هر دم جمال خود به لباس دگر بیارایی تو را چگونه توان یافت؟ در تو خود که رسد؟ که هر نفس به دگر منزل و دگر جایی عراقی از پی تو دربه در همی گردد تو خود مقیم میان دلش هویدایی شیخ فخرالدین عراقی