شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۲۸۸: بود آیا که خرامان ز درم بازآیی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟ گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟ نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو من به جان آمدم، اینک تو چرا می نایی؟ بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی همه عالم به تو می بینم و این نیست عجب به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی پیش ازین گر دگری در دل من می گنجید جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی جز تو اندر نظرم هیچ کسی می ناید وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمایی گفتی: «از لب بدهم کام عراقی روزی» وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی شیخ فخرالدین عراقی