شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۲۵۶: ای دل، بنشین چو سوکواری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دل، بنشین چو سوکواری کان رفت که آید از تو کاری وی دیده ببار اشک خونین بی کار چه مانده ای تو، باری؟ وی جان، بشتاب بر در دوست چون نیست جز اوت هیچ یاری گو: آمده ام به درگه تو تا در نگری به دوستداری گر بپذیرم: اینت دولت ور رد کنی، اینت خاکساری نومید چگونه باز گردد از درگه تو امیدواری؟ یاد آر ز من، که بودم آخر در بندگی تو روزگاری چون از تو جدا فکندم ایام ناکام شدم به هر دیاری بی روی تو هر گلی که دیدم در دیدهٔ من خلید خاری بی بوی خوشت نیایدم خوش بوی خوش هیچ نوبهاری بی دوست، که را خوش آید آخر بوی گل و رنگ لاله زاری؟ و اکنون که ز جمله ناامیدم بی روی تو نیستم قراری دریاب، که مانده ام به ره در در گردن من فتاده باری بشتاب، که بر درت گدایی است مانا که عراقی است، آری شیخ فخرالدین عراقی