شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۲۳۳: مانا دمید بوی گلستان صبح گاه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مانا دمید بوی گلستان صبح گاه کاواز داد مرغ خوش الحان صبحگاه خوش نغمه ای است نغمهٔ مرغان صبح دم خوش نعره ای است نعرهٔ مستان صبحگاه وقتی خوش است و مرغ دل ار نغمه ای زند زیبد، که باز شد در بستان صبحگاه از صد نسیم گلشن فردوس خوشتر است بادی که می وزد ز گلستان صبحگاه در خلد هرچه نسیه تو را وعده داده اند نقد است این دم آنهمه بر خوان صبحگاه خوش مجلسی است: درد ندیم و دریغ یار غم میزبان و ما همه مهمان صبحگاه جانا، بخور ساز درین بزم، تا مگر خوشبو نشد نسیم گلستان صبحگاه تا ز آتش فراق دل عاشقی نسوخت خوشبو کند بخور تو ایوان صبحگاه خواهی چو صبح سر ز گریبان برآوری کوته مکن دو دست ز دامان صبحگاه باشد که قلب ناسرهٔ تو سره شود می سنج نقد خویش به میزان صبحگاه دامان صبح گیر، مگر سر برآورد صبح امید تو ز گریبان صبحگاه چون دانه ای، دل تو که چون جوز غم شده است انداز پیش مرغ خوش الحان صبحگاه شب خفته ماند بخت عراقی، از آن سبب محروم شد ز روح فراوان صبحگاه شیخ فخرالدین عراقی