شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۱۷۵: نگارا، بیتو برگ جان ندارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نگارا، بی تو برگ جان ندارم سر کفر و غم ایمان ندارم به امید خیالت می دهم جان وگرنه طاقت هجران ندارم مرا گفتی که: فردا روز وصل است امید زیستن چندان ندارم دلم دربند زلف توست، ورنه سر سودای بی پایان ندارم نیاید جز خیالت در دل من بخر یوسف، سر زندان ندارم غمت هر لحظه جان می خواهد از من چه انصاف است؟ چندین جان ندارم خیالت با دل من دوش می گفت که: این درد تو را درمان ندارم لب شیرین تو گفتا: ز من پرس که من با تو بگویم کان ندارم وگر لطف خیال تو باشد عراقی را چنین حیران ندارم شیخ فخرالدین عراقی