شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۱۷۲: چه خوش بودی، دریغا، روزگارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟ اگر با من خوشستی غمگسارم به آب دیده دست از خود بشویم کنون کز دست بیرون شد نگارم نگارا، بر تو نگزینم کسی را تویی از جمله خوبان اختیارم مرا جانی، که می دارم تو را دوست عجب نبود که جان را دوست دارم مرا تا کار با زلف تو باشد پریشان تر ز زلف توست کارم مرا کرامگه زلف تو باشد ببین چون باشد آرام و قرارم؟ به بوی آنکه دامان تو گیرم نشسته بر سر ره چون غبارم در آویزم به دامان تو یک شب مگر روزی سر از جیبت برآرم عراقی، دامن او گیر و خوش باش که من با تو درین اندیشه یارم شیخ فخرالدین عراقی