شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۱۴۷: بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک هزار دل کنی از غم خراب و نندیشی هزار جان به لب آری، ز کس نداری باک کدام دل که ز جور تو دست بر سر نیست؟ کدام جان که نکرد از جفات بر سر خاک؟ دلم، که خون جگر می خورد ز دست غمت، در انتظار تو صد زهر خورده بی تریاک کنون که جان به لب آمد مپیچ در کارم مکن، که کار من از تو بماند در پیچاک نه هیچ کیسه بری همچو طره ات طرار نه هیچ راهزنی همچو غمزه ات چالاک به طره صید کنی صدهزار دل هر دم به غمزه بیش کشی هر نفس دو صد غمناک دل عراقی مسکین، که صید لاغر توست چو می کشیش میفگن، ببند بر فتراک شیخ فخرالدین عراقی