شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۱۴۴: باز غم بگرفت دامانم، دریغ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز غم بگرفت دامانم، دریغ سر برآورد از گریبانم دریغ غصه دم دم می کشم از جام غم نیست جز غصه گوارانم، دریغ ابر محنت خیمه زد بر بام دل صاعقه افتاد در جانم، دریغ مبتلا گشتم به درد یار خود کس نداند کرد درمانم، دریغ در چنین جان کندنی کافتاده ام چاره جز مردن نمی دانم، دریغ الغیاث! ای دوستان، رحمی کنید کز فراق یار قربانم، دریغ جور دلدار و جفای روزگار می کشد هر یک دگرسانم، دریغ گر چه خندم گاه گاهی همچو شمع در میان خنده گریانم، دریغ صبح وصل او نشد روشن هنوز در شب تاریک هجرانم، دریغ کار من ناید فراهم، تا بود در هم این حال پریشانم، دریغ نیست امید بهی از بخت من تا کی از دست تو درمانم؟ دریغ لاجرم خون خور، عراقی، دم به دم چون نکردی هیچ فرمانم، دریغ شیخ فخرالدین عراقی