شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۱۱۵: صبا وقت سحر، گویی، ز کوی یار میآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبا وقت سحر، گویی، ز کوی یار می آید که بوی او شفای جان هر بیمار می آید نسیم او مگر در باغ جلوه می دهد گل را که آواز خوش بلبل ز هر سو زار می آید مگر از زلف دلدارم صبا بویی به باغ آورد که از باغ و گل و گلزار بوی یار می آید از آن چون بلبل بی دل ز رنگ و بوی گل شادم که از گلزار در چشمم رخ دلدار می آید گر آید در نظر کس را به جز رخسار او رویی مرا باری نظر دایم بر آن رخسار می آید مرا از هرچه در عالم به چشم اندر نیامد هیچ مگر آبی که در چشمم دمی صد بار می آید چو اندر آب عکس یار خوشتر می شود پیدا از آنروز آب در چشمم مگر بسیار می آید جهان آب است و من در وی جمال یار می بینم ازینجا خواب در چشمم مگر بسیار می آید عراقی در چنین خوابی همی بیند چنان رویی از آن در خاطرش هر دم هزاران کار می آید شیخ فخرالدین عراقی