شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۱۱۴: صبا وقت سحر گویی ز کوی یار میآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبا وقت سحر گویی ز کوی یار می آید که بوی او شفای جان هر بیمار می آید نسیم خوش مگر از باغ جلوه می دهد گل را که آواز خوش از هر سو ز خلقی زار می آید بیا در گلشن ای بی دل، به بوی گل برافشان جان که از گلزار و گل امروز بوی یار می آید گل از شادی همی خندد، من از غم زار می گریم که از گلشن مرا یاد از رخ دلدار می آید ز بستان هیچ در چشمم نمی آید، مگر آبی که در چشمم ز یاد او دمی صدبار می آید اگر گلزار می آید کسی را خوش، مرا باری نسیم کوی او خوشتر ز صد گلزار می آید مرا چه از گل و گلزار؟ کاندر دست امیدم ز گلزار وصال یار زخم خار می آید عراقی خسته دل هردم ز سویی می خورد زخمی همه زخم بلا گویی برین افگار می آید شیخ فخرالدین عراقی