شیخ فخرالدین عراقی
غزلیات
غزل شماره ۷۷: من رنجور را یک دم نپرسد یار چتوان کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من رنجور را یک دم نپرسد یار چتوان کرد؟ نگوید: چون شد آخر آن دل بیمار چتوان کرد؟ تنم از رنج بگدازد، دلم از غم به جان آرد چنین است، ای مسلمانان مرا غمخوار چتوان کرد؟ ز داروخانهٔ لطفش چو دارو جان نمی یابد بسازم با غم دردش بنالم زار چتوان کرد؟ دلا، بر من همین باشد که جان در راه او بازم اگر آن ماه ننماید مرا رخسار چتوان کرد؟ چو از خوان وصال او ندارم جز جگر قوتی بخایم هم از بن دندان جگر ناچار چتوان کرد؟ سحرگاهان به کوی او بسی رفتم به بوی او بسی گفتم: قبولم کن، نکرد آن یار چتوان کرد؟ چنان نالیدم از شوقش که شد بیدار همسایه ز خواب این دیدهٔ بختم نشد بیدار چتوان کرد؟ مرا چون نیست از عشقش به جز تیمار و غم روزی ضرورت می خورم هر دم غم و تیمار چتوان کرد؟ عراقی نیک می خواهد که فخر عالمی باشد ولیکن یار می خواهد که باشد عار چتوان کرد؟ شیخ فخرالدین عراقی