عبید زاکانی
غزلیات
غزل شماره ۹۱: در خود نمیبینم که من بی او توانم ساختن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در خود نمی بینم که من بی او توانم ساختن یادل توانم یک زمان از کار او پرداختن من کوی او را بنده ام کورا میسر میشود بر خاک غلطیدن سری در پای او انداختن چون شمع هجران دیده ای باید که تا او را رسد با خنده گریان زیستن یا سوختن یا ساختن هرگز نباید خواب خوش در چشم من تا ناگهان خیل خیالش صف زنان نارد برویش تاختن در حسرتم تا یکزمان باشدکه روزی گرددم کز دور چندان بینمش کورا توان بشناختن هر دم عبید از خوی او باید شکایت کم کنم عادت ندارد یار ما بیچارگان بنواختن عبید زاکانی