عبید زاکانی
غزلیات
غزل شماره ۴۳: ز کوی یار زمانی کرانه نتوان کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز کوی یار زمانی کرانه نتوان کرد جز آستانهٔ او آشیانه نتوان کرد کسی که کعبهٔ جان دید بی گمان داند که سجده گاه جز آن آستانه نتوان کرد مرا به عشوهٔ فردا در انتظار مکش که اعتماد بسی بر زمانه نتوان کرد ترا که گفت که با کشتگان راه غمت اشارتی به سر تازیانه نتوان کرد به پیش زلف تو بر خال بوسه خواهم زد ز ترس دام سیه ترک دانه نتوان کرد فسرده صوفی ما را که میبرد پیغام که ترک شاهد و چنگ و چغانه نتوان کرد مرا به مجلس واعظ مخوان و پند مده فریب من به فسون و فسانه نتوان کرد بخواه باده و با یار عزم صحرا کن چو گل به باغ رود رو به خانه نتوان کرد مکن عبید ز مستی کرانه فصل بهار که عیش خوش به چمن بی چمانه نتوان کرد عبید زاکانی