صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۸۴۶: زخنده دل به لعب لعل یار مفتون شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زخنده دل به لعب لعل یار مفتون شد کباب را زنمک شوق آتش افزون شد شدم به بتکده از کعبه سر برآوردم مرا کلید در بسته نعل وارون شد نرفت از دل من خارخار عشق برون غبار هستی من گردباد هامون شد ز چوب نرمی من مهربان شدند اغیار اگر زعشق دد ودام رام مجنون شد ازان محیط گرامی همین خبر دارم که همچو موج عنانم ز دست بیرون شد ز نیش چاشنی جوی شهد می یابد ز خارخار محبت دلی که پر خون شد ازان زمان که مرا عشق زیر بال آورد اگر به جغد فکندم نظر همایون شد به هرزمین که کنی سایه سرسری مگذر که از فشردن پا سرو باغ موزون شد نماند گوهر ناسفته در محیط فلک ز بس که از دل من آه سوی گردون شد میار سرزگریبان خم برون صائب که علم حکمت ازوکشف بر فلاطون شد صائب تبریزی