صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۸۴۵: فغان که وحشی من مانده از رمیدن شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فغان که وحشی من مانده از رمیدن شد چو نقش پای زمین گیر آرمیدن شد به جرم این که چو شمع آتشین زبان گشتم تمام هستی من صرف لب گزیدن شد اگر چه سوخت رگ وریشه مرا غم عشق خوشم که دانه من فارغ از دمیدن شد به گرد بالش گوهر فرو نیارد سر چنین که قطره من تشنه چکیدن شد حریف سرکشی نفس چون توانم شد مرا که آبله دست از عنان کشیدن شد به گرمخونی محشر نمی شودپیوند گسسته هررگ جانی که از رمیدن شد شود به قدر تواضع کمال روزافزون هلال ماه تمام از ره خمیدن شد چنان فشرده مرا چرخ آهنین بازو که رنگ گوهرم آماده چکیدن شد چه لازم است کنم پای سعی آبله دار مرا که راه طلب کوته از تپیدن شد مکن به حاصل دنیا نظر سیه صائب که برگ کاه مرا مانع از پریدن شد صائب تبریزی