صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۸۲۹: فغان ز سینه آسوده محشر انگیزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فغان ز سینه آسوده محشر انگیزد گرستن از جگر گرم، کوثر انگیزد چه تن به مرده دلی داده ای، بر افغان زن که آه و ناله دل مرده را برانگیزد زمین عرصه محشر گر آفتاب شود ترا عجب که به این دامن تر انگیزد مباش کم ز سمندر درین جهان خنک که از بهم زدن بال، آذر انگیزد چو مور هرکه قناعت کند به تلخی عیش به هر طرف که رود گرد شکر انگیزد به دام عشق سزاوار، آتشین نفسی است که چون سپند ز جا دانه را برانگیزد مکن به هر خس و خاری دهان خود را باز که خامشی ز دل غنچه ها زر انگیزد ز آه ما مشو ای پادشاه حسن ملول که کیمیاست غباری که لشکر انگیزد شراب تلخ به دریا دلی حلال بود که چون محیط به هر موج گوهر انگیزد به گاه لطف چه احسان کند به خشک لبان به وقت خشم، محیطی که گوهر انگیزد نمی رود دل خونین ز جا، که هیهات است که آتش از جگر لعل صرصر انگیزد دل غیور من از جا نمی رود به نگاه مگر سپند مرا روی دل برانگیزد ربوده است ز من هوش ساقیی صائب که می ز ساغر چشم کبوتر انگیزد صائب تبریزی