صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۸۲۷: ز جلوه تو دل روزگار می ریزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز جلوه تو دل روزگار می ریزد بنای صبر و شکیب و قرار می ریزد دوام حسن ترا نیست نسبتی با گل به پای سرو تو خون بهار می ریزد به خاکساری من نیست هیچ کس در عشق به چشم آینه عکسم غبار می ریزد چه غم ز رفتن چشم است پیر کنعان را؟ شکوفه برگ خود از بهر بار می ریزد چه نسبت است به فرهاد، ذوق کار مرا؟ عرق ز جبهه من چون شرار می ریزد گل بهار تمناست داغ نومیدی به قدر خار و خس آتش شرار می ریزد چو گردباد ز بس زخم خار و خس خوردم ز جنبش نفس من غبار می ریزد کدام دیده بد در کمین این باغ است؟ که بی نسیم، گل از شاخسار می ریزد به اهل صبر فلک بیش می کند کاوش که تیر بر هدف پایدار می ریزد رگ کدام محیط است خامه صائب؟ که اینقدر گهر شاهوار می ریزد صائب تبریزی