صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۷۹۹: نه پشت پای بر اندیشه می توانم زد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه پشت پای بر اندیشه می توانم زد نه این درخت غم از ریشه می توانم زد به خصم گل زدن از دست من نمی آید وگرنه بر سر خود تیشه می توانم زد خوشم به زندگی تلخ همچو می، ورنه برون چو رنگ ازین شیشه می توانم زد چه نسبت است به میراب جوی شیر مرا؟ به تیشه من رگ اندیشه می توانم زد ز چشم شیر مکافات نیستم ایمن وگرنه برق بر این بیشه می توانم زد ازان ز خنده نیاید لبم بهم چون جام که بوسه بر دهن شیشه می توانم زد اگر ز طعنه عاجزکشی نیندیشم به قلب چرخ جفاپیشه می توانم زد ندیده است جگرگاه بیستون در خواب گلی که من به سر تیشه می توانم زد خوش است پیش فتادن ز همرهان صائب وگرنه گام به اندیشه می توانم زد صائب تبریزی