صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۷۸۸: ز رفتن تو دل خاکسار رفت به گرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز رفتن تو دل خاکسار رفت به گرد بنای صبر و شکیب و قرار رفت به گرد ز بیقراری، سنگی به روی سنگ نماند تو تا سوار شوی این دیار رفت به گرد امید نیست که دیگر به سینه باز آید چنین که بی تو دل بیقرار رفت به گرد چه خاک بر سر بیطاقتی کنم یارب؟ مرا که دام گسست و شکار رفت به گرد کجاست تیشه فرهاد و مرگ دست آموز؟ که ماند کوه غم و غمگسار رفت به گرد ز دیده چهره نوخط یار پنهان شد فغان که مصحف خط غبار رفت به گرد دلی که داشت در آن زلف دامها در خاک ز خاکمال ره انتظار رفت به گرد ز دامنی که فشاند آن دو زلف عنبربار هزار قافله مشک تاتار رفت به گرد چو گردباد ازان قامت سبک جولان چه سروها به لب جویبار رفت به گرد قدم به خانه زین تا ز دوش خاک نهاد هزار خانه ازان نی سوار رفت به گرد ز صفحه رخ او گل به خاک و خون غلطید ز سبزه خط او نوبهار رفت به گرد خط غبار به وجه حسن تلافی کرد اگر دو سلسله مشکبار رفت به گرد ز خط پشت لبش تازه می شود جانها که آب خضر درین جویبار رفت به گرد به روی گوهر اگر گردی از یتیمی بود ازان عقیق لب آبدار رفت به گرد ز عارض تو خط سبز فتنه ای انگیخت که صبح محشر و روزشمار رفت به گرد ز خاکمال یتیمی امان که خواهد یافت؟ که در صدف گهر شاهوار رفت به گرد درین دو هفته که ما برقرار خود بودیم هزار دولت ناپایدار رفت به گرد غبار هستی پا در رکاب ما صائب ز خوش عنانی لیل و نهار رفت به گرد صائب تبریزی