صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۷۶۰: تو آن نه ای که ره از خود بدر توانی برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو آن نه ای که ره از خود بدر توانی برد نمرده از سر خود دردسر توانی برد کمر نبسته به قصد هلاک خود چون شمع کجا ز بزم جهان تاج زر توانی برد؟ ز شاخ خشک تو آن روز گل توانی چید که در بهار سری زیر پر توانی برد ترا ستیزه به گردون خوش است در وقتی که التجا به سپهر دگر توانی برد به داغ عشق اگر آشنا شوی امروز در آفتاب قیامت بسر توانی برد گره نکرده نفس را به سینه چون غواص کجا ز بحر حقیقت گهر توانی برد؟ نه آنچنان ز خود افتاده ای تو غافل دور که ره به منزل اصلی دگر توانی برد اگر به خشک لبی چون صدف شوی قانع به خانه نهر ز آب گهر توانی برد تو کز صفای دل خویش عاجزی صائب کلف چگونه ز روی قمر توانی برد؟ صائب تبریزی