صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۷۰۸: زبان شکوه ما لعل یار می بندد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زبان شکوه ما لعل یار می بندد لب پیاله دهان خمار می بندد ز جوش باده خم از جای خویشتن نرود جنون چه طرف ازین خاکسار می بندد؟ غبار خاطر من آنقدر گران خیزست که ره به جلوه سیل بهار می بندد به من عداوت این چرخ نیلگون غلط است کدام آینه طرف از غبار می بندد؟ به این امید که در دامن تو آویزد نسیم پیرهن از مصر بار می بندد اگر نه روی تو آیینه را دهد پرداز دگر که آب درین جویبار می بندد؟ کلید آه ترا جوهری اگر باشد که بر رخ تو در این حصار می بندد؟ به دست، کار جهان را تمام نتوان کرد جهان ازوست که همت به کار می بندد جواب آن غزل بلبل نشابورست که رنگ لاله و گل برقرار می بندد صائب تبریزی