صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۷۰۶: بغیر اشک که راه نگاه من بندد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بغیر اشک که راه نگاه من بندد که دیده قافله ای چشم راهزن بندد؟ روا مدار خدایا که متحست زر می به زور گیرد و بر گوشه کفن بندد بغیر سوختن و گریه کردن و مردن چه طرف شمع ازین تیره انجمن بندد؟ نمی کند گله ام گوش، اگرچه بتواند در هزار شکایت به یک سخن بندد نسیم مصر به کوی تو گر گذار کند عبیر خاک رهت را به پیرهن بندد به انتقام دل پرخراش، جا دارد که بیستون کمر قتل کوهکن بندد عجب مدار ز هر مو چو چنگ اگر نالم که عشق زمزمه بر تار پیرهن بندد خزان ز سردی آهم چو بید می لرزد اگرچه در نفسی نخل صد چمن بندد به این ثبات قدم شرم باد شبنم را که صف برابر خورشید تیغ زن بندد ازین چه سود که دیوار باغ افتاده است؟ که شرم عشق همان در به روی من بندد نکرد از زر گل بی نیاز بلبل را کدام مرغ، دگر دل درین چمن بندد؟ که غیر شاعر شیرین سخن دگر صائب بلند نام شود چون لب از سخن بندد؟ صائب تبریزی