صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۶۵۹: بر آن سرم که بشویم ز دیده نقش سواد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر آن سرم که بشویم ز دیده نقش سواد چه فتنه ها که مرا زین شب سیاه نزاد! نسیم مشک ز داغ پلنگ می جوید ز کعبتین نقط هر که جست نقش مراد بنای شعر به ماتم گذاشت چون آدم سیاه روز ازانند اهل خط و سواد نظر به مطلع ابرو نمی توانم کرد ز بس که بر دل من رفت از سخن بیداد چنان ز مصرع موزون دلم گزیده شده است که زلف در نظرم گشته است موی زیاد! حذر ز سایه طوطی کند گزیده حرف زآب خضر کند رم دل رمیده سواد خس از ره که به مژگان خونچکان رفتم که صد خدنگ به یکبار بر دلم نگشاد؟ ز شوخ چشمی انجم دلم چها نکشید که هیچ سوخته را کار با شرار مباد! ازان زمان که مرا غنچه کرد پیچش فکر دگر گشاد دل آغوش بر رخم نگشاد فکندنی است به خاک سیاه چون زر قلب رخی که نیست بر او نقش سیلی استاد به دست خاک قلم دید پنجه خود را کسی که بر دهن ذوالفقار دست نهاد پی شکست سپاه خودم، جوانمردم نه کودکم که به الزام خصم گردم شاد مرا به گوشه عزلت دلیل گردیدند خدای بی ادبان را جزای خیر دهاد! خوشا کسی که درین کارگاه مینایی چو عکس آینه مهمان شد و کمر نگشاد یقین شناس که در طینتش خطایی هست به فکر صائب هرکس خطا کند اسناد صائب تبریزی