صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۶۵۸: خوشا کسی که دل خود به چشم مست تو داد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوشا کسی که دل خود به چشم مست تو داد ز سر گذشت و به دنبال این بلا افتاد تو تا شکفته شدی گل به خویشتن بالید تو تا بلند شدی قد کشید نخل مراد چگونه دل به دو زلف معنبرش ندهم؟ نمی توان به دو عالم به یک طرف افتاد چنین که رحمت او بی دریغ می بخشد چرا خموش نباشد زبان استعداد؟ رود ز پنجه جوهر کنون چو موم برون دلی که بود به سختی چو بیضه فولاد قضا چو دست برآورد ناله بی اثرست سپند از آتش سوزان نجست از فریاد درست چون نگذارند خشت اول را اگر به چرخ رسد کج بود همان بنیاد هنوز از جگر چاک بیستون صائب به گوش می رسد آواز تیشه فرهاد جواب آن غزل مولوی است این صائب که بحر لطف بجوشید و بندها بگشاد صائب تبریزی