صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۶۴۷: چه عجب گر ز بهاران به نوایی نرسید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه عجب گر ز بهاران به نوایی نرسید فیض خار سر دیوار به پایی نرسید هرچه از دست دهی بهتر ازان می بخشند مسی از دست ندادم که طلایی نرسید قیمت گوهر شهوار گرفت اشک کباب خون ما سوخته جانان به بهایی نرسید گر دوا این و گرانجانی منت این است جان کسی برد که دردش به دوایی نرسید آنچنان رو که به گردت نرسد برق، که من رو به دنبال نکردم که قفایی نرسید نظر مهر ز افلاک مجویید که صبح استخوانی است که فیضش به همایی نرسید در پس بوته تدبیر نرفتم هرگز کز کمینگاه قدر تیر قضایی نرسید صائب امروز سخنهای تو بی قیمت نیست این متاعی است که هرگز به بهایی نرسید صائب تبریزی