صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۵۹۸: اگر از همسفران پیشتر افتم چه شود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر از همسفران پیشتر افتم چه شود؟ پیش ازین قافله همچون خبر افتم چه شود؟ مرده ام تا ز دل سنگ برون آمده ام در دل سوخته ای چون شرر افتم چه شود؟ شهر چون لاله به دلسوختگان زندان است گر به صحرا من خونین جگر افتم چه شود؟ چند اوقات به تعمیر صدف پوچ شود؟ گر به فکر دل روشن گهر افتم چه شود؟ هرکه در مغز رسد، پوست بر او زندان است اگر از هر دو جهان بیخبر افتم چه شود؟ چون ز پا می فکند سختی ایام مرا زیر کوه غم او از کمر افتم چه شود؟ چون به خشکی ز نبات است ثمر بید مرا در برومندی اگر در ثمر افتم چه شود؟ من که چون آب دلم با همه عالم صاف است در ته پای گل و خار اگر افتم چه شود؟ پر پروانه شد از سوختگی سرمه شمع در فروغ تو گر از بال و پر افتم چه شود؟ عمرها رفت که چون زلف، پریشان توام زیر پای تو شبی گر بسر افتم چه شود؟ توتیا شد گهرم زین صدف تنگ فلک گر برون زین صدف بدگهر افتم چه شود؟ روزگاری است که از پوست برون آمده ام همچو بادام اگر در شکر افتم چه شود؟ این که در جستن عیب دگران صد چشمم به عیوب خود اگر دیده ور افتم چه شود؟ سایه چون کوه گران است به وحشت زدگان گر ز خود یک دو قدم پیشتر افتم چه شود؟ یوسف جان نه عزیزی است که ماند در بند گر به زندان تن مختصر افتم چه شود؟ نیست در یوزه دیدار، گدایی صائب از نظربازی اگر در بدر افتم چه شود؟ صائب تبریزی