صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۵۲۶: ساقی از جامی اگر خاطر ما شاد کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ساقی از جامی اگر خاطر ما شاد کند به ازان است که صد میکده آباد کند چشم خفته است غزالی که ندارد شوخی من و آن صید که خون در دل صیاد کند آخر ای پادشه حسن چه انصاف است این؟ که در ایام تو عشق اینهمه بیداد کند یاد ایام جنون بر سر من بارد سنگ کودکان را چو ز مکتب کسی آزاد کند جز خط سبز که فرمان سلیمان دارد آدمی را که تواند که پریزاد کند؟ گل رخسار ترا اینهمه عاشق بس نیست؟ که نظر باز دگر از عرق ایجاد کند نایتیمانه ز دیوانه ام آن طفل گذشت می توانست به سنگی دل من شاد کند ماتم واقعه لیلی و مجنون دارد هر درایی که درین بادیه فریاد کند چون رسد وقت، دهد جان به دم تیشه خویش بیستون گر چه سپرداری فرهاد کند اگر از سختی ایام شود آدم نرم روی من تربیت سیلی استاد کند بخل بهتر ز سخایی که به آوازه بود تیرگی به ز چراغی است که فریاد کند خنده کبک شود ناله خونین صائب بیستون یاد چون از رفتن فرهاد کند صائب تبریزی