صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۴۷۱: سر آزاده ما منت افسر نکشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سر آزاده ما منت افسر نکشد بیضه ما به ته بال هما سر نکشد هرکه اینجا شود از تیغ شهادت سیراب منت خشک ز سرچشمه کوثر نکشد عشق سر بر خط فرمان خرد نگذارد قلم راست روان منت مسطر نکشد طاقت بی ثمری نیست سبک مغزان را بید بر خویش محال است که خنجر نکشد می شود خرج بدن روح چو تن پرور شد آتش مرده سر از روزن مجمر نکشد خوبی گل به نگاهی سپری می گردد آه اگر بلبل ما سر به ته پر نکشد داده خویش نگیرند کریمان واپس ابر ما آب ز سرچشمه گوهر نکشد فارغ است از غم عالم دل آزاده ما در حرم وحشت صیاد کبوتر نکشد باخبر باش کز آیینه ترا خودبینی ساده لوحانه به زندان سکندر نکشد شمع حاجت نبود خاک شهیدان ترا ناز گلگونه رخ لاله احمر نکشد آنچه بر من شده معلوم ز ستاری حق پرده از روی گنه دامن محشر نکشد ادب آموختگان حلقه بیرون درند سرو را فاخته ما به ته پر نکشد عزت عشق نگه دار که رعنا نشود شعله ای را که در آغوش سمندر نکشد هرکه آورد رگ خواب سخن را در دست به بریدن چو قلم پای ز دفتر نکشد گوهر از جوهریان قدر و بها می گیرد از سخن سنج چرا ناز، سخنور نکشد؟ دیده باز به هرکس که چو میزان دادند گوهر و سنگ محال است برابر نکشد موج از چشمه تیغ تو نیفتد به کنار رخت ازین آب برون هیچ شناور نکشد در ترازو نبود سنگ تمامش صائب کعبه و بتکده را هرکه برابر نکشد صائب تبریزی